دل نوشت های من به یار قدیمی

ساخت وبلاگ
آنچه گذشت: تابستون 87 جرقه ای بود که پاییز 87 آتش گرفت و تابستون 88 در اوج خودش بود تا اینکه... تا اینکه رفته رفته این آتیش کم و زیاد می شد تا مرز خاموشی می رفت و باز با دمی قوت می گرفت ولی قوتش به تابستون 89 نرسید... خاطره ها گواه اون روزها بودند... شب نخوابیدن و اشک ریختن... با سِیلی از آدم های مخالف طرف شدن و ...حال: هنوز هم بعضی حرف ها و بعضی چیزها مانع از این می شه که اون روزها رو فراموش کنم... زباناً می گم فراموش کردم ولی دلم... این که دیگه دروغ بلد نیست... درسته عشق اول بود ولی نصیب دیگری بود... خیلی از عشق های اول عاقبتشون همین می شه... ولی الان که از اون سالها؛ سالهاست که می گذره می‌ دل نوشت های من به یار قدیمی...
ما را در سایت دل نوشت های من به یار قدیمی دنبال می کنید

برچسب : نگاه, نویسنده : 4nazmn325 بازدید : 131 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 1:25

» نمایش این صفحه بدین معناست که نویسنده وبلاگ یک مطلب را بصورت رمزدار درج کرده است و برای مشاهده کامل مطلب نیازمند آن هستید که کلمه عبور مرتبط با این مطلب را دانسته و وارد کنید.

دل نوشت های من به یار قدیمی...
ما را در سایت دل نوشت های من به یار قدیمی دنبال می کنید

برچسب : چهارشنبه,تیر, نویسنده : 4nazmn325 بازدید : 122 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 1:25

آنچه گذشت: تابستون 87 جرقه ای بود که پاییز 87 آتش گرفت و تابستون 88 در اوج خودش بود تا اینکه... تا اینکه رفته رفته این آتیش کم و زیاد می شد تا مرز خاموشی می رفت و باز با دمی قوت می گرفت ولی قوتش به تابستون 89 نرسید... خاطره ها گواه اون روزها بودند... شب نخوابیدن و اشک ریختن... با سِیلی از آدم های مخالف طرف شدن و ...حال: هنوز هم بعضی حرف ها و بعضی چیزها مانع از این می شه که اون روزها رو فراموش کنم... زباناً می گم فراموش کردم ولی دلم... این که دیگه دروغ بلد نیست... درسته عشق اول بود ولی نصیب دیگری بود... خیلی از عشق های اول عاقبتشون همین می شه... ولی الان که از اون سالها؛ سالهاست که می گذره می‌ دل نوشت های من به یار قدیمی...
ما را در سایت دل نوشت های من به یار قدیمی دنبال می کنید

برچسب : اما,عشق, نویسنده : 4nazmn325 بازدید : 126 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 1:25

چی شد که سیگاری شدی؟یه شب بارون میومد… خیلی تنها بودم… چی شد که ترک کردی؟یه شب بارون میومد… دیگه تنها نبودم… چی شد الکلی شدی و سیگار رو دوباره شروع کردی؟یه شب بارون میومد… دوباره تنها شدم… چی شد آوردنت اینجا، بستریت کردن؟یه شب بارون میومد…خیلی تنها بودم…تو خیابون دیدمش…اون تنـــــــها نبـــــــود…. منم خوبم خدا رو شکر... ایشالا همه چی درست می شه... نوشته شده توسط یار قدیم در ساعت  | لینک  |  دل نوشت های من به یار قدیمی...
ما را در سایت دل نوشت های من به یار قدیمی دنبال می کنید

برچسب : اوضاع, نویسنده : 4nazmn325 بازدید : 118 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 1:25

۱۳۹۶/۰۵/۰۳


من و تو بارها
"زمان" را
در کافه ها
و خیابان ها
فراموش کرده بودیم.
و حالا "زمان" داشت از ما
انتقام می گرفت!

نوشته شده توسط یار قدیم در ساعت  | لینک  | 
دل نوشت های من به یار قدیمی...
ما را در سایت دل نوشت های من به یار قدیمی دنبال می کنید

برچسب : زمان, نویسنده : 4nazmn325 بازدید : 129 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 1:25

روزگار عوض شده!

مثل دفترهای قدیمی بودیم،
دو به دو باهم،

هرکدام را که میکندند،
آن یکی هم کنده میشد!

حالا سیمیِ مان کردند
که با رفتن دیگری
کَکِ مان هم نَگزد...

نوشته شده توسط یار قدیم در ساعت  | لینک  | 
دل نوشت های من به یار قدیمی...
ما را در سایت دل نوشت های من به یار قدیمی دنبال می کنید

برچسب : قدیم, نویسنده : 4nazmn325 بازدید : 105 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 1:25

۱۳۹۶/۰۵/۱۶


همچنان هستم :)

سلام. بعد کلی تلاش تونستم یه هفته مرخصی بگیرم و بیام شهرستان... جات خالی چقدر اینجا خوبه... کاش می شد اینجا موند... حیف...

نوشته شده توسط یار قدیم در ساعت  | لینک  | 
دل نوشت های من به یار قدیمی...
ما را در سایت دل نوشت های من به یار قدیمی دنبال می کنید

برچسب : همچنان,هستم, نویسنده : 4nazmn325 بازدید : 102 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 1:25

» نمایش این صفحه بدین معناست که نویسنده وبلاگ یک مطلب را بصورت رمزدار درج کرده است و برای مشاهده کامل مطلب نیازمند آن هستید که کلمه عبور مرتبط با این مطلب را دانسته و وارد کنید.

دل نوشت های من به یار قدیمی...
ما را در سایت دل نوشت های من به یار قدیمی دنبال می کنید

برچسب : چهارشنبه, نویسنده : 4nazmn325 بازدید : 125 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 1:25

» نمایش این صفحه بدین معناست که نویسنده وبلاگ یک مطلب را بصورت رمزدار درج کرده است و برای مشاهده کامل مطلب نیازمند آن هستید که کلمه عبور مرتبط با این مطلب را دانسته و وارد کنید.

دل نوشت های من به یار قدیمی...
ما را در سایت دل نوشت های من به یار قدیمی دنبال می کنید

برچسب : پنجشنبه, نویسنده : 4nazmn325 بازدید : 114 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 1:25

آنچه گذشت: تابستون 87 جرقه ای بود که پاییز 87 آتش گرفت و تابستون 88 در اوج خودش بود تا اینکه... تا اینکه رفته رفته این آتیش کم و زیاد می شد تا مرز خاموشی می رفت و باز با دمی قوت می گرفت ولی قوتش به تابستون 89 نرسید... خاطره ها گواه اون روزها بودند... شب نخوابیدن و اشک ریختن... با سِیلی از آدم های مخالف طرف شدن و ...حال: هنوز هم بعضی حرف ها و بعضی چیزها مانع از این می شه که اون روزها رو فراموش کنم... زباناً می گم فراموش کردم ولی دلم... این که دیگه دروغ بلد نیست... درسته عشق اول بود ولی نصیب دیگری بود... خیلی از عشق های اول عاقبتشون همین می شه... ولی الان که از اون سالها؛ سالهاست که می گذره می‌ دل نوشت های من به یار قدیمی...
ما را در سایت دل نوشت های من به یار قدیمی دنبال می کنید

برچسب : یکشنبه, نویسنده : 4nazmn325 بازدید : 118 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 1:25